باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ! می شود ! آرام تلقین می کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .... تا بعد، بهتر می شود .... فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین ! خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست ! این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم ولی باز نمی توانم یا برمیگردی یا میمیرم
به احساس غمگین خواستن تو .. به اون غم .. قسم .. به تک تک ظلم های این زمانه قسم .. تو برای منی .. من برای تو .. ستمگر به هر ستم تو قسم .. تو دلم آتیش زدی در فصل بارون .. نمی خوام زنده باشم .. نمی خوام زنده باشم .. بدون تو .. تو به من زخمهای زدی .. که نمی خوام مرحمشون کنم .. نمی خوام زنده باشم .. نمی خوام زنده باشم .. بدون تو .. در دلم خواهشم هام می میرن .. با مردن هر کدوم .. جوون رو می گیرن .. زهر جدای رو نمی خوام بخورم .. نمی خوام زنده باشم .. نمی خوام زنده باشم .. بدون تو .. این فصل خاطرات تو .. یاد اون حرفهای عاشقونه .. با فراموش شدن این خاطرات ما دیگه هیچ وقت به هم نمی رسیم .. نمی خوام .. نمی خوام .. نمی خوام زنده باشم .. نمی خوام زنده باشم .. بدون تو .. عشق عبادت .. عشق هست پرستش .. عشق اسم دوم خداست .. تو به من زخمهای زدی .. که نمی خوام مرحمشون کنم .. نمی خوام زنده باشم .. نمی خوام زنده باشم .. بدون تو ..
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |